جادوی باور

جادوی باور همان معجزه ایست که به ما کمک می کند تا نیروهای درونی خودمان را بشناسیم . جادوی باور یک نیرو وقدرت درونی در درون ما به وجود می آورد که توسط آن می توانیم در انجام دادن کارهای مختلف از خودمان قدرتی بیش از اندازه به نمایش بگذاریم چنان که هر کس ما را ببیند فکر می کند معجزه ای اتفاق افتاده است. گاهی اوقات باورهای ما انسان ها آن قدر قوی می شوند که خواهند توانست پیش زمینه های موفقیت و رشد ما انسانها را خیلی راحت به وجود بیاورند و یا برعکس می توانند زیر پای ما را خالی کرده و ما را به زمین بیندازند.

بنابراین ما انسان ها لازم داریم که با این نیروی عظیم و قدرت هایش و همچنین اهمیت آن در زندگی مان آشنایی کامل پیدا کنیم تا بتوانیم با بهبود بخشیدن به آن باورهای منفی که داریم و تبدیل آن ها به باورهای مثبت مسیر رسیدن به موفقیت مان را هموار کنیم و همچنین وقت آن رسیده است که از این ابزار قدرتمند که در وجود مان قرار دارد به نفع خودمان استفاده کنیم.

باور چیست ؟

ما باید به همه چیز آن طور که میخواهیم باشد بنگریم ، نه آن جوری که وجود دارد . اگر این کار را انجام دهیم به مرور زمان احتمالات را نیز می بینیم. درست است که سبک زندگی ما انسان ها بر مبنای نگرش خانواده و تربیت آنها و محیطی که در آن بزرگ شده ایم شکل گرفته است ، ولی موفق شدن ها و شکست خوردن های ما در مراحل مختلف زندگی مان غالباً به واسطه عقاید و نگرش و باورهای ما است که در وجود ما رشد کرده است. باورهای ما تمام چیزی است که ما آنها را زندگی می کنیم در واقع هر تصوری که ما نسبت به خودمان داریم به دلیل باورهای ماست . اگر ما خودمان را یک انسان با ارزش یا بی ارزش می دانیم ، اگر خودمان را یک انسان موفق یا شکست خورده می دانیم ، اگر خودمان را یک انسان قدرتمند یا ضعیف می دانیم و . . . همه و همه به دلیل باورهای ماست باورهایی که از کودکی در ما شکل گرفته است و باعث شده است که ما خودمان را اینگونه که الان هستیم باور کنیم.

واقعیت این است که به هر چیزی که فکر کنیم در زندگی ما قدرت پیدا می کند. خواه مثبت یا منفی ، زشت یا زیبا ، به هر چیزی که فکر کنیم .مثل این است که کارت دعوتی برای آن فرستاده ایم. و سر و کله آن چیز در زندگی ما پیدا می شود اگر به موضوعات مثبت فکر کنیم. و به افکار زیبا بیندیشیم در واقع کارت دعوتی برای خوبی ها فرستاده ایم . و آنها را به زندگی خود دعوت کرده ایم و اگر به افکار منفی بیندیشیم خودمان را درگیر یک نگرش منفی کرده ایم . و کارت دعوتی برای موضوعات منفی فرستاده ایم و آنها را به زندگی خود دعوت کرده ایم . و دیگر نباید گله و شکایت کنیم که چرا زندگی من دستخوش تغییرات منفی شده است. این کاری است که خود ما با زندگی مان انجام داده ایم .

پس به هنگام فکر کردن و حرف زدن خیلی باید دقت کنیم. چون تک تک افکار ما و کلمات ما دارای انرژی هستند. و ما می توانیم با افکار و کلمات مثبت خودمان اتفاقات مثبت و شرایط عالی را به زندگی مان دعوت کنیم. و با افکار و باور های منفی شرایط منفی و ناخواسته ای را در زندگی خود به وجود بیاوریم . بنابر این بسیار مهم است که ما در هر لحظه ای که داریم فکر می کنیم . آیا داریم به خواسته هایمان فکر می کنیم یا به ناخواسته هایمان ، به هر کدام که بیاندیشیم .به همان قدرت داده ایم و همان را در زندگی خود دعوت کرده ایم .

دو داستان برای درک بهتر مفهوم دورنی باور

سالها پیش درکالیفرنیا که یکی از ایالت های مهم امریکا به شمار می رود در مدرسه ای یک دختر پانزده ساله همکلاسی اش را کشت . این دختر با وجود اینکه یکی از بهترین و درس خوان ترین دانش آموزان مدرسه بود در واقع شاگرد ممتاز و نمونه بود همه مات و مبهوت مانده بودند که چرا این کار را انجام داد و وقتی ریشه یابی کردن دیدند که این دختر به دوست هم کلاسی اش حسادت داشت نه به دلیل رقابت تحصیلی بلکه به خاطر این که او از خانواده ای سطح بالا و مرفه به حساب می آمد. این دختر پانزده ساله به دلیل وضعیت مالی خانواده خودش حس حقیر بودن را داشت و به این باور اشتباه رسیده بود که در محیطی که همه خوشحال و ثروتمند و مرفه دیده می شوند او نادیده گرفته شده بود به خاطر نداشتن این موقعیت اجتماعی که خانواده های دیگر از آن بهره مند بودند. بنابر این اینقدر این حس حقارت در این دختر به وجود می آید و روز به روز بیشتر و بیشتر می شود که ناگهان تبدیل به این فاجعه می شود. این دختر فقط برای دفاع از یکی از باورهای عمیق خودش این کار را انجام داد تنها به این دلیل که احساس بی ارزشی داشت.

بر عکس پسر بچه ای سیاه پوست به نام جیمز آرتور بالدوین در یکی از محله های خلاف کار زندگی می کرد . یک محدوده فقیر نشینی در نیویورک که ساکنینش تمام وقت مشغول استفاده از مواد بودند و خشم و درگیری و خشونت در این محله بیداد می کرد . او 9 خواهر و برادر کوچک تر از خودش داشت و در فقر مطلق بزرگ شد . در چنین شرایطی  بیشتر مردم تسلیم شرایط زندگی و شرایط محیطی می شوند و به زندگی بدبختانه خود ادامه می دهند تا کاملا پیر شوند و دیگر اگر هم بخواهند توان تغییر نخواهند داشت .اما این پسر بچه مفهوم باور را درک کرده بود و تصمیم گرفته بود که متفاوت از خانواده اش زندگی کند و به خودش و آینده اش ایمان داشت و خودش را بر بلندای قله ها میدید .و اعتقاد داشت که در زندگی حرف های زیادی برای ارائه دارد و مهارت هایی زیادی در خودش می دید. در نهایت او توانست با ادامه تحصیل و ادامه مسیر مثبتی که در پیش گرفته بود سرنوشت خودش را تغییر دهد و با تسلط بر باورهایش دنیای خودش را دگرگون ساخت . او با خود آموزی و ادبیات تبدیل به یکی از بهترین کشیش ها و نویسندگان شد او کتابی نوشت که به معنی فارسی تقریبا میشود « برو بالای قله ها و فریاد بزن  » این کتاب در باره نژاد پرستی و فقر و رنگ پوست در کشور امریکاست .

و اما نتیجه ای که می گیریم این است که هر دو بچه از فقیر بودن و نداشتن خانواده های خودشان در رنج بودند . ولی چه مسیرهایی را انتخاب کردند . چه چیزی باعث توجیه انتخاب های آن ها می شود هر دو تقریبا در شرایط یکسانی بودند حتی شرایط جیمز از آن دختر هم بد تر بود پس چطور شد که یکی مسیر خشونت و قتل و دیگری مسیر موفقیت و رشد و پیشرفت را درپیش گرفت ؟

اینجاست که اهمیت جادوی باور را درک می کنیم . همان نیروی درونی تعیین کننده سرنوشت و آینده انسانها ، زیرا که رفتارهای هر دو انسان از باورهای آنها سرچشمه می گیرد و یقیناً می توانیم بگوییم که این باورهای ما انسانها هستند که می توانند کمکی برای ما باشند و یا آسیبی برای ما داشته باشند.

تصور ذهنی درست

اگر تصور ما از خودمان و آن تصویری که در ذهن خودمان نقش بسته است نسبت به ما پر نقص و ایراد دار باشد ، قطعاً پیامهایی که ما دریافت می کنیم و چیزی که در ذهنم ما نقش می بندد این است که ما آدم لایقی نیستیم ، ما لایق موفق بودن ، لایق ثروتمند بودن و لایق داشتن زندگی خوب نیستیم و بنابراین وقتی این تصویر را در ذهن خود تکرار می کنیم همیشه در زندگی مان ، منتظر رنج کشیدن خواهیم بود . و اما اگر تصویر ذهنی ما نسبت به خودمان زیبا باشد و پر از قدرتمندی باشد ، آن وقت تمام دنیا و نعمت ها و فرصت های دنیا برای ما لذت بخش تر خواهد بود و رسیدن به موفقیت برای ما بسیار ساده تر خواهد بود . وقتی مثبت اندیش باشیم دیگر فرصت ها را به شکل مشکل و درد سر نمی بینیم ، بلکه فرصت ها را به شکل نعمت و موقعیت می بینیم.

 کتاب جادوی باور

جادوی باور کتابی زیبا و خود انگیزشی است که توسط کلود بریستول (1891-1951  می زیسته است )به رشته تحریر در آمده است . این کتاب با تکیه کردن بر قدر باور و قدرت ضمیر ناخودآگاه سعی بر این دارد که خواننده اش را با معجزه باور و استفاده از علم باور آشنا کند و با تمریناتی که دارد ذهن خواننده را به چالش می کشد . این کتاب برای همه انسانهایی که در حیطه موفقیت و کسب و کار فعالیت می کنند مفید است و باعث درخشیده شدن هر چه بیشتر آنها می شود . انسانهای زیادی توانسته اند با استفاده روشهای گفته شده در این کتاب در مدت زمان کوتاهی به ثروتی فراوان و موفقیت قابل تحسینی در حیطه فعالیت خود دست یابند .

کتاب جادوی باور دید شما را کاملاً نسبت به زندگی تغییر می دهد باعث می شود که بتوانید خیلی آسان تر از آنچه فکرش را می کنید به خوشبختی و آن زندگی که مد نظرتان است دست پیدا کنید . آیا شما هم به این اندیشیده اید که چه عاملی وجود دارد که توسط آن بتوانیم بر مشکلاتمان پیروز شویم ؟ آیا شما هم دارای قدرت تخیل و تصور هستید ؟ آیا به این فکر هستید که جادوی باور قدرت این را دارد که ناممکن ها را به ممکن تبدیل کند.

جادوی باور ما و نیروی درونی ما انسان ها این قدرت را دارد که نا ممکن ها را به ممکن ها تبدیل کند و باید بدانید که باور های ما محدود نیستند و می توانیم از آنها برای رسیدن به اهداف مان استفاده کنیم . باورهای ذهنی درست باعث می شوند که انسان ها راه درمان و شفای بیماری های ذهنی خود را پیدا کنند و یا به موفقیت های بسیار و نتایج شگفت انگیز دست پیدا کنند .

جادوی باور باو وجود اینکه حدود69 سال پیش نوشته شده است اما هرگز رنگ و بوی کهنگی نمی دهد . تو گویی که برای امروز نوشته شده است . چرا که کلود بریستول نویسنده کتاب جادوی باور انسانس است که نگرشی و دیدی فرا زمانی داشت و همیشه صد سال بعدش را هم می دید و الان با گذشت این همه سال هنوز هم که به نوشته های این مرد نگاه می کنیم هماهنگ بودن آن را با نیاز های روز جامعه قرن بیست و یک درک می کنیم . و این نشانگر نگرش عمیق بریستول می باشد . تو گویی او میدانست چه بنویسد که در همه دوران برای رشد و پیشرفت مردم مورد توجه واقع شود .